زبانی سبز

Thursday, December 21, 2006

دورانی نیکوتر

امیدوارم که شب یلدا ی خوبی داشته باشید و تولد حضرت عیسی هم به همه ی مسیحیان ایران و جهان خوش بگذرد . اینجا بعضی ها می گویند که روز تولد عیسی دقیق مشخص نیست و چون آیین و مراسمی باستانی به نام جشن نور - احتمالن همین شب یلدا - در این روزها مرسوم بوده ، تولد عیسی مسیح را با این جشن سر هم کرده اند و جشنی باستانی را با تولد پیامبر دین نو - در آن دوران نو - پیوند زده اند و هر دو مانده . یک جورایی نام آیین ها تغییر می کند ، اما خودشان می مانند . در ایران هم همین طور . شب یلدا میترایی بوده و دوران زرتشت را گذرانده و هنوز هم بر جا مانده . به هر حال آیین ها یی که هزاران سال عمر دارند ، حتمن بد نبوده اند ، وگرنه فراموش می شدند . انسان که قدرت فراموشی بزرگی دارد و هیچ کاری راحت تر از فراموشی رخ نمی دهد . آخرین کشور مستعمره کی آزاد شد ؟ خیال نمی کنم کسی هنوز دولت استعمارگر و کشورمستعمره را به یاد داشته باشد . ملتی کشته و جنگ و ویرانی را تحمل می کند ، تا آزاد شود . چند دهه در این مسیر طی می کند و همان ها که از آزادی اش جلوگیری می کردند ، می آیند و برای شان از آزادی می گویند و می خواهند به گفته ی خودشان آزاد ِ آزاد شان کنند . چون می دانند که مردم فراموش کارند . البته چیزهایی هم هستند که می مانند و تنها تغییر نام می دهند . مثل همین جشن ها، یا نیاز بعضی ها به سلطه گری بر ضعیفان ، هر روز به نامی . کشوری در یک سده بیش از پنجاه جنگ را به نام دمکراسی آغاز می کند ودر یکی شکست می خورد و پس از چند دهه به همان جا که شکست خورده می رود و با ترفندی دیگر آن جنگ باخته را با نامی دیگر می برد . به راستی که انسان موجود پیچیده و ساده یی ست. در زندگی ، گاهی رویدادی اتفاقی آگاه می کند و گاهی تلاش و کوشش خود . با دوستی در " پائولس پلاتس " فرانکفورت نشسته بودیم و از خوبی های آزادی حرف می زدیم که یکمرتبه چشمم به نوشته یی بر سنگ یادبودی افتاد . همه ی زحمت ها و کشته ها و درگیری های تشکیل نخستین پارلمان آلمان را ثبت کرده بودند وآن یادبود ، جوری به بی خبرانی چون من می گفت که قدر این آزادی را داشته باش که خون عزیزانی برای اش پرداخت شده . اتفاقی آن جا نشسته بودیم . اما به این آگاهی رسیدیم . یا نوشته ی دیگری که نمی دانم کی و کجا خواند م : بله ، زندگی زیباست ، اگر که گرسنه نباشی . امیدوارم و می دانم که گرسنگی و تبعیض و زورگویی ، روزی به تاریخ می پیوندد و دورانی نیک تر آغاز می شود، چرا که بدون عدالت ، هیچ نظامی پایدار نیست . امیدوارم که این تعطیلی های ایام عید مسیحی به همه ی ایرانیان بیرون از کشور خوش بگذرد و زیاد به خرج نیفتند . مثل من که مسلمانم ، اما در این روزها ، در هدیه خریدن ، با همه ی دوستان و آشنایان مسیحی همراهم . تعطیلات از پس فردابر همه خوش و سال نو میلادی را با تندرستی آغاز کنید

Thursday, December 14, 2006

خورشید تابان تبریز

تصوف عشق » ، « تصوف جمع » است ، نه تصوف انفراد ! تصوف عشق آیین گوشه گیری نیست ، مذهب مردم گریزی نیست ، ریاضت در خلوت نیست ، چله نشینی نیست ، تصوف زندگی ، در میان مردمان است . زیستن برای آنان است . تصوف چله شکن است . " شمس " از این تصوف سخن می گوید . از عشق به همزیستی یادآور می شود . ( از کتاب خط سوم نوشته ی دکتر صاحب الزمانی

به نظر من " شمس تبریزی " یکی از بزرگترین و دلیرترین مردان تاریخ ما بوده ، اما آثار زیادی برای شناخت او موجود نیست و حکایات و گفته و نوشته های زیادی درباره ی او وجود ندارد ، اما از همین اندک اسناد موجود ، می توان به روحیه و طرز تفکر او پی برد . برخی از سخنان به او نسبت داده شده ، چندان ساده فهم نیست ، اما از آن چه که من برداشت می کنم ، شباهت های زیادی به آن ابرمرد راست گو " منصور حلاج " داشته . هر دو جستجو در وجود و هستی خود ، و آگاهی بیشتراز خود و سپس روشنگری دیگران را بسیار مهم می دانستند . درباره ی او نکات منفی هم زیاد ثبت کرده اند البته ، اما از تهمت ها که بگذریم ، به نظر من او نابغه یی در زمان خود بوده و اگر " مولانا " با او آشنا نشده بود ، مولانا هم آن چنان نمی شد . یکی از جنبه های باارزش شمس ، نزدیک کردن معنویت و عرفان به زندگی روزمره بوده و از سخنانش پیداست که کار گوشه گیران و چله نشینان را چندان باارزش نمی دیده وگاهی حتا پرخاشی به یکی از آنان می کرده . امروزه شاید ، به ظاهر، میراث معنوی کسانی چون شمس ، زیاد با دنیای تکنولوژی و سرعت جور در نیاید ، اما به نظر من ، درست در همین دوران که معنویت و اخلاق گرایی ، در میان خشونت و زورآزمایی زورمداران ِ تشنه ی قدرت ، تا حدودی به فراموشی سپرده شده ، کمبود اندیشه های بزرگانی چون شمس به خوبی دیده می شود. کافی ست که چشم ها را کمی بازتر کنیم و ببینیم که در جهان پیرامون مان چه می گذرد و ثانیه به ثانیه چند هزار انسان قربانی می شوند ، تا این فقدان را بهتردرک کنیم ، به همین عراق همسایه ی خودمان بنگرید، براستی که از دست دادن د نادیده گرفتن چنین معنویاتی سخت است

نمونه هایی از سخنان شمس

هنوز ما " اهلیت گفتن " نیست ! کاشکی " اهلیت شنودن " ، بودی
تمام گفتن می باید و تمام شنودن
بر دل ها ، مٌهر است ، بر زبان ها ، مٌهر است ، و بر گوش ها مٌهر است


مرا گفتند به خٌردکی
چرا دلتنگی ؟ مگر جامه ات می باید با سیم ؟
گفتمی
ای کاشکی این جامه که دارم ، بستندی


آنچه پیش خلق ، مرغوب ترین چیزهاست ، از آرزو وانه های دنیا، پیش من ... مکروه ترین است
الا جهت نیاز کسی ، و سعادت کسی ، سر ، فرو آرم


من ، سخت متواضع می باشم ، با نیازمندان صادق
اما ، سخت با نخوت و متکبر باشم ، با دیگران


شیخ گفت : عرصه ی سخن بس درازست و فراخ! هر که می خواهد می گوید ، چندانکه خواهد
گفتم : عرصه ی سخن بس تنگ است ! عرصه ی معنی فراخ است
از سخن پیش تر آ ! تا فراخی بینی و عرصه بینی


آزادی در بی آرزویی است

پول پیش دنیا پرست قبله است

خدا پرستی آنستکه خودپرستی را رها کنی





Wednesday, December 06, 2006

باور کنیم ، شدنی ست

باور کنیم خود را و دنیا و زندگی را . سنگ ها را که واریختیم ، بار زندگی سبک تر می شود . بیشتر آن چه که گرفتاری ها و مشغلات زندگی می نامیم را خودمان ساخته ایم، هر کار سخت را بدون استرس هم می توان انجام داد ، اگر که خود و زمان و مکان خود را حس کنیم و نشتابیم ، نه به سوی روشن نزدیک ، نه به سمت مبهم دور شدنی ست . ارزش زندگی را شناختن و با حرمت بودن از ما دور نیست. رها شدن از خشونت راه درازی ست ، اما طی شدنی . آلمانی ها مثلی دارند که : اگر هر کس پیش خانه ی خود را جارو کند ، کوی پاک می شود . یعنی اینکه با کردار درست تک تک انسان های یک محله یا ده یا شهر یا کشور یا جهان ، همه ی کردارها در این مورد درست می شوند ، یک فرمول ساده ی فیزیکی در اصل ، اگر همه ی چرخ دنده های متصل به هم یک ماشین بچرخند ، ماشین کار می کند . یا شبیه به این جمله که جهانی بیندیش و موضعی رفتار کن ! می توان همیشه از بدی ها نالید و خود در آن اسیر بود و هیچ در برابر آن انجام نداد . اما اگر با رفتار شخصی خود آغاز کنیم ، یک گام در راستا ی بهبودی بر می داریم و هر چه این کردار همه گیر تر شود ، از نا خواسته ها دورتر می شویم . هر چند دنیای ما امروز ، جهان گمنامی و " آنانیمیته "است و کسی دیگر چندان به خصوصیات شخصی کسی کاری ندارد و روابط دیگر روابط پیشین نیست - بویژه در شهرهای بزرگ - ، اما وجود واقعیت محیط را می توان فردی آغاز کرد ، یعنی در خود و از خود . مثلن اگر مخالف آشغال ریختن توی پارک هستیم ، نمی توانیم خودمان آشغال بریزیم . اگر زبانی مخالف خشونت و خونریزی و بی عدالتی هستیم ، نمی توانیم خودمان در رفتار های ساده ی زندگی عادل نباشیم وسخت دل باشیم و قربانی شدن دیگران را نادیده بگیریم . اگر چنین رفتار کنیم ، یا ریا کاریم و یا مجبور ویا دچار ضدو نقیض و پارادوکس رفتاری و شخصی و روحی روانی هستیم و به پزشک نیاز داریم . به هر حال یک دل و یک زبان شدن و رهایی از تناقض ، کار سختی نیست و شدنی ست و فقط باید از خود شروع کردو در خود جست
.

Friday, December 01, 2006

A RIGHT TO LIVE

این نام فیلم مستندی ست که " بیریگیت شولتس " در باره ی موضوع ایدز و تلاش ها ی خانم دارو سازی به نا م " کریسنا کایزینتو " در تانزانیا برای شبکه ی و.د.ر آلمان ساخته و امروز در روز جهانی مبارزه با ایدز در کانال آرته پخش شد . این بانوی شجاع و بزرگوار داروساز در پی راه اندازی شرکت های داروسازی در آفریقاست ، تا به بیماران فقیر ، با هزینه ی کم یاری رساند . به نظر او ، آفریقا تنها قاره یی ست که با داشتن بیماران بسیار ، هنوز تکنولوژی و امکان ساخت دارو را نداشته و در راه ایجاد این ساختارها در تلاش است . دیدن این فیلم بی ارزش نیست ، حتا اگر تنها به آشنا شدن با او و آرمان هایش بسنده شود .ایدز ، خواه نا خواه یکی از بیماری های این دوران است و با تابو سازی و نادیده گرفتن و لاپوشانی کردن آن و آگاه نکردن نسل جوان این بیماری هر روز قربانیان بیشتری را مبتلا می کند . به امید مهار این بیماری جان سوز