خورشید تابان تبریز
تصوف عشق » ، « تصوف جمع » است ، نه تصوف انفراد ! تصوف عشق آیین گوشه گیری نیست ، مذهب مردم گریزی نیست ، ریاضت در خلوت نیست ، چله نشینی نیست ، تصوف زندگی ، در میان مردمان است . زیستن برای آنان است . تصوف چله شکن است . " شمس " از این تصوف سخن می گوید . از عشق به همزیستی یادآور می شود . ( از کتاب خط سوم نوشته ی دکتر صاحب الزمانی
به نظر من " شمس تبریزی " یکی از بزرگترین و دلیرترین مردان تاریخ ما بوده ، اما آثار زیادی برای شناخت او موجود نیست و حکایات و گفته و نوشته های زیادی درباره ی او وجود ندارد ، اما از همین اندک اسناد موجود ، می توان به روحیه و طرز تفکر او پی برد . برخی از سخنان به او نسبت داده شده ، چندان ساده فهم نیست ، اما از آن چه که من برداشت می کنم ، شباهت های زیادی به آن ابرمرد راست گو " منصور حلاج " داشته . هر دو جستجو در وجود و هستی خود ، و آگاهی بیشتراز خود و سپس روشنگری دیگران را بسیار مهم می دانستند . درباره ی او نکات منفی هم زیاد ثبت کرده اند البته ، اما از تهمت ها که بگذریم ، به نظر من او نابغه یی در زمان خود بوده و اگر " مولانا " با او آشنا نشده بود ، مولانا هم آن چنان نمی شد . یکی از جنبه های باارزش شمس ، نزدیک کردن معنویت و عرفان به زندگی روزمره بوده و از سخنانش پیداست که کار گوشه گیران و چله نشینان را چندان باارزش نمی دیده وگاهی حتا پرخاشی به یکی از آنان می کرده . امروزه شاید ، به ظاهر، میراث معنوی کسانی چون شمس ، زیاد با دنیای تکنولوژی و سرعت جور در نیاید ، اما به نظر من ، درست در همین دوران که معنویت و اخلاق گرایی ، در میان خشونت و زورآزمایی زورمداران ِ تشنه ی قدرت ، تا حدودی به فراموشی سپرده شده ، کمبود اندیشه های بزرگانی چون شمس به خوبی دیده می شود. کافی ست که چشم ها را کمی بازتر کنیم و ببینیم که در جهان پیرامون مان چه می گذرد و ثانیه به ثانیه چند هزار انسان قربانی می شوند ، تا این فقدان را بهتردرک کنیم ، به همین عراق همسایه ی خودمان بنگرید، براستی که از دست دادن د نادیده گرفتن چنین معنویاتی سخت است
نمونه هایی از سخنان شمس
هنوز ما " اهلیت گفتن " نیست ! کاشکی " اهلیت شنودن " ، بودی
تمام گفتن می باید و تمام شنودن
بر دل ها ، مٌهر است ، بر زبان ها ، مٌهر است ، و بر گوش ها مٌهر است
مرا گفتند به خٌردکی
چرا دلتنگی ؟ مگر جامه ات می باید با سیم ؟
گفتمی
ای کاشکی این جامه که دارم ، بستندی
آنچه پیش خلق ، مرغوب ترین چیزهاست ، از آرزو وانه های دنیا، پیش من ... مکروه ترین است
الا جهت نیاز کسی ، و سعادت کسی ، سر ، فرو آرم
من ، سخت متواضع می باشم ، با نیازمندان صادق
اما ، سخت با نخوت و متکبر باشم ، با دیگران
شیخ گفت : عرصه ی سخن بس درازست و فراخ! هر که می خواهد می گوید ، چندانکه خواهد
گفتم : عرصه ی سخن بس تنگ است ! عرصه ی معنی فراخ است
از سخن پیش تر آ ! تا فراخی بینی و عرصه بینی
آزادی در بی آرزویی است
پول پیش دنیا پرست قبله است
خدا پرستی آنستکه خودپرستی را رها کنی
به نظر من " شمس تبریزی " یکی از بزرگترین و دلیرترین مردان تاریخ ما بوده ، اما آثار زیادی برای شناخت او موجود نیست و حکایات و گفته و نوشته های زیادی درباره ی او وجود ندارد ، اما از همین اندک اسناد موجود ، می توان به روحیه و طرز تفکر او پی برد . برخی از سخنان به او نسبت داده شده ، چندان ساده فهم نیست ، اما از آن چه که من برداشت می کنم ، شباهت های زیادی به آن ابرمرد راست گو " منصور حلاج " داشته . هر دو جستجو در وجود و هستی خود ، و آگاهی بیشتراز خود و سپس روشنگری دیگران را بسیار مهم می دانستند . درباره ی او نکات منفی هم زیاد ثبت کرده اند البته ، اما از تهمت ها که بگذریم ، به نظر من او نابغه یی در زمان خود بوده و اگر " مولانا " با او آشنا نشده بود ، مولانا هم آن چنان نمی شد . یکی از جنبه های باارزش شمس ، نزدیک کردن معنویت و عرفان به زندگی روزمره بوده و از سخنانش پیداست که کار گوشه گیران و چله نشینان را چندان باارزش نمی دیده وگاهی حتا پرخاشی به یکی از آنان می کرده . امروزه شاید ، به ظاهر، میراث معنوی کسانی چون شمس ، زیاد با دنیای تکنولوژی و سرعت جور در نیاید ، اما به نظر من ، درست در همین دوران که معنویت و اخلاق گرایی ، در میان خشونت و زورآزمایی زورمداران ِ تشنه ی قدرت ، تا حدودی به فراموشی سپرده شده ، کمبود اندیشه های بزرگانی چون شمس به خوبی دیده می شود. کافی ست که چشم ها را کمی بازتر کنیم و ببینیم که در جهان پیرامون مان چه می گذرد و ثانیه به ثانیه چند هزار انسان قربانی می شوند ، تا این فقدان را بهتردرک کنیم ، به همین عراق همسایه ی خودمان بنگرید، براستی که از دست دادن د نادیده گرفتن چنین معنویاتی سخت است
نمونه هایی از سخنان شمس
هنوز ما " اهلیت گفتن " نیست ! کاشکی " اهلیت شنودن " ، بودی
تمام گفتن می باید و تمام شنودن
بر دل ها ، مٌهر است ، بر زبان ها ، مٌهر است ، و بر گوش ها مٌهر است
مرا گفتند به خٌردکی
چرا دلتنگی ؟ مگر جامه ات می باید با سیم ؟
گفتمی
ای کاشکی این جامه که دارم ، بستندی
آنچه پیش خلق ، مرغوب ترین چیزهاست ، از آرزو وانه های دنیا، پیش من ... مکروه ترین است
الا جهت نیاز کسی ، و سعادت کسی ، سر ، فرو آرم
من ، سخت متواضع می باشم ، با نیازمندان صادق
اما ، سخت با نخوت و متکبر باشم ، با دیگران
شیخ گفت : عرصه ی سخن بس درازست و فراخ! هر که می خواهد می گوید ، چندانکه خواهد
گفتم : عرصه ی سخن بس تنگ است ! عرصه ی معنی فراخ است
از سخن پیش تر آ ! تا فراخی بینی و عرصه بینی
آزادی در بی آرزویی است
پول پیش دنیا پرست قبله است
خدا پرستی آنستکه خودپرستی را رها کنی
0 Comments:
Post a Comment
<< Home