گذشته یی که دور نیست
شنیدی چی شده ؟ حمید تیر خورده . فردا : « شنیدی که چه خبره ؟ پدر و مادر علی به بیمارستان رفتند و جنازه اش را تحویل شان ندادند». فردا و فردا های دیگر :« از ناصر چه خبر ؟ » « خمپاره دم سنگرشان منفجر شد. مثل اینکه نابینا شده . » « کامران رو مین رفته و عباس شیمیایی شده. » چه ها که انسان در این پنج روز عمر تجربه نکرده !!! دوستی به شوخی می گفت « ما با قطار اشتباهی به دنیا آمدیم .» به او گفتم : « نه این جور نیست . قطار ما و نوبت ما این بود و درست و نادرست ندارد. زندگی همین است و خوشحال باش که زنده یی و قطار رسیده. » در این که به چه دلیل و با چه برنامه یی ، چه چیز رخ می دهد ، همیشه و برای همه به تمامی روشن نیست ، اما هنگامی که رویدادی در زندگی به انجام می رسد ، تو هم در آن درگیری و خواسته و نا خواسته ، جزیی از آن . انسان در حد ادراک طبیعی اش ، فهم می کند وتنها انسان نادان ، آن چه را که درک نمی کند منکر می شود و می خواهد با دلیل و برهان به دیگران هم ثابت کند که آن چه که نمی فهمند و درک نمی کنند ، وجود ندارد . مثلن ، بر روی پوست بدن یک یک ما میلیاردها موجود زنده سرگرم به زیست اند و ما با ادراک طبیعی خود قادر به دیدن آن ها نیستیم ، اما این به دان معنی نیست که آن ها نیستند . یک نفر که در بیولوژی تحصیل کرده ، بارها زیر میکروسکوپ ، این موجودات را دیده و مطمئن است که آنها هستند و فقط با چشم مسلح آن ها را می بینیم . امروزه فیزیک مدرن از تئوری استرینگ و دنیای پارالل ووو حرف می زند و درباره ی عوالم و امکانات موجودی بحث می کند که حتا برای انسانی تحصیل کرده هم شاید کمی شبیه به دنیای خیال و فانتزی به نظرمی رسد و عجیب و غریب ، اما برای یک فیزیک دان ، عادی ست . سال ها پیش ، دوستی ـ با آن که اهل ادب بود ـ می گفت : « من از شعر نو خوشم میاد ، اما شعر بی و سرو ته سپهری را نمی فهمم . این ها چیه که او گفته ؟ » آن روز پاسخی برای او نداشتم ، اما چند ماه بعد ، در نوشته ی فیلسوفی پاسخی زیبا برای او یافتم : اگر نوشته یی با مغزی بر خورد کند و صدای پوکی بدهد ، همیشه نوشته پوک نیست و گاهی هم آن مغز پوک است . امروز شاید یکی از ما ، بنا بر تجربیات ناخوشایند و تلخ اش ، تنها خاطراتی جانسوز از روزهایی که سال ها پیش بر ما گذشت و شاهدش بودیم ، به خاطر داشته باشد و هنوز در پی انتقام باشد و یکی هم خاطراتی نوستالژیک از آن و یکی هم با وجد و شادی از آن روزها یاد کند ، اما این ها برداشت های خاصی هستند ، و همه ی آن چه که بوده نیست . آن رخ داد به انجام رسید و گذشت و لحظه یی شد ، در تاریخ . گذشته ی خود را انکار کردن و سفسطه ، شبیه به انکار خانواده و نیاکان است و بی ریشه گی پدید می آورد و در گذشته ماندن هم سکون و ایستایی . انسان هشیار خود را از بغض و کینه و انتقام و خود خواهی و توهم رها می کند و می کوشد، فکت ها را بدون پیش داوری ، برای پیشرفت و پیشبرد خود و دیگران به کار گیرد ، یعنی کوشش می کند ، از تاریخ بیاموزد ، نه به آن بیاویزد . همه ی این نهضت ها و جنبش ها ی گذشته و انقلاب ، برای چه بود ؟ مگر نه برای عزت و پیشرفت وسربلندی و جایگاهی شرافتمندانه ؟ پس چرا خود و آن را انکار می کنیم ؟ هیچ انسانی بی خطا نیست ، همان گونه که در هر انسانی می توان ، نکاتی نیکو یافت . اما اگر کسی یک سویه گذشته و حال و آینده ی خود را بنگرد ، هیچ گاه نمی تواند نکات مثبت و خطاهای خود را بپذیرد و در خود بینی ،یا خود خوری درجا می زند و به آگاهی نزدیک نمی شود و از واقعیت دور. و در دایره یی بسته سرگردان . و حتا اگر نقطه ی پرگار وجود هم که شود ، عشق داند که... به هر حال قدر این زندگی را داشته باشید و شاکر
.
.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home