زبانی سبز

Tuesday, April 03, 2007

قفسِ ِ واژگان

یک زن کانادایی ـ به گمانم ـ سال ها در تبت ، در غاری تک و تنها زندگی می کرد ، تا آنکه روزی ماموران او را یافتند و چون دیگر ویزا نداشت ، او را از آنجا بیرون کردند و به کشورش بازگرداندند . در فرودگاه خبرنگاران از او پرسید ه بودند که در این سال ها چه به دست آوردی؟ او گفته بود « سوال شما درست تر است ، اگر بپرسید ، در این سال ها ، از چه گذشتم و چگونه یاد گرفتم ، همه چیز را رها کنم .» انگار که زندگی بدی نداشته و به دلخواه این تصمیم را گرفته بوده ، تا کمی به در درون خود بجوید . انسان ، خواه نا خواه در گیر و مشغول است و در بند مشکلاتی . و چه خوب است ، تا آنجا که می تواند رها شود . رها از طمع و خود خواهی ، رها از خود بزرگ بینی . کار آسانی نیست ، اما شدنی . چندبار در زندگی انسان هایی را دیده اید که با آنچه که دارند و با آنچه که قسمت و نصیب شان شده ، راضی باشند ؟ من که انسان های از خود گذشته زیاد ندیده ام ، آنهایی را که می شناختم هم دیگر در بین ما نیستند. از خود گذشتن ، زبانی راحت است ، اما با همه ی وجود به آن جایگاه رسیدن ، چندان ساده نیست . مثل بسیاری که حرف های زیبا و متین می زنند و در عمل جور دیگری هستند . به راستی که یک زبان و یک دل شدن کار آسانی نیست . خوشا به حال آنان که خود را از این تضاد رها کرده اند و یگانه شده اند ، آنان که ریا و تزویر را از خود دور کرده اند . در چنین مواردی می توان ، تفاوت میان انسان ها را شناخت . براستی که زندگی پیچیده دانشگاهی ست ، بی کنکور.چه انسان های بزرگی ، پر ارزش ترین سرمایه ی خود ـ جان شان ـ را هم حتا رها کردند ، یا اندام و تندرستی شان باختند و چون عاشق بودند ، بی نام مانده اند و چه انسان هایی برای از دست دادن یک کیف پول ، به زمین و زمان دشنام می دهند و زندگی را تیره می بینند ، یا با نوشتن و خواندن چند سطر ،خود را عالم دهر می بینند و انتظار دارند که همه به آنها احترام بگذارند. هر چند انسان ها در اصل یکی اند، اما تفاوت در مرام ، بیکران است . یک نفر مثل من که هیچ کاره است و پست و مقامی ندارد، اگر بی ادعا باشد و بی انتظار ، می تواند ، نظاره گر خوبی شود ، البته اگراز خود خواهی و خود بزرگ بینی رها شده باشد . قصد تعلیم ندارم ، چراکه چیزی برای تعلیم در چنته ام نیست و شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم . گاهی نظری و آرزویی دارم و ذره عشقی که در این نوشتار ها پُر گفته می شود و دیگر هیچ . اگر گفتار و نوشتارم ، اصولن ، چندان با وقایع و رخدادهای تازه ی ایران و جهان کاری ندارد ، نه به این خاطر که برایم مهم نیست ، بلکه چون برایم مهم است هیچ در این موارد نمی گویم ، تا زیانی نرسانم و با ابراز نظری چوبی لای چرخی نکنم، به هر حال امیدوارم که گزندی به مرز و بوم کشور و مردم نرسد . باشد که یزدان پاک خواسته و دعای این بیگانه ی سرگردان را بپذیرد
.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home